شعرامام خمینی(ره)،وشعر امام خامنه ای (مدظله العالی)
1-من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم
2-فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم
3-غم دلدار فکنده است به جانم، شرری کـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم
4-درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
5-جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خــــرقــــه پیــــر خـــراباتی و هشیار شدم
6-واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد از دم رنــــد مــــیآلــــوده مــــَددکار شدم
7-بگـــذاریــــد کــــه از بتکــده یادی بکنم مـــن کـــه با دستِ بت میکده، بیدار شدم
امام خامنه ای (مدظله العالی):
1-تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
2-تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان دار منصور بریدی همه تن دار شدی
3عشق معشوق وغم دوست بزد برتو شرر ای که در قول وعمل شهره بازار شدی
4-مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
5-خرقه پیر خراباتی ما سیره توست امت از گفته در بار تو هشیار شدی
6-واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی دم عیسی مسیح از تو دیدار شدی
7-یادی از ما بنما ای شده آسوده زغم ببریدی زهمه خلق و به خلق یار شدی
نظرات شما عزیزان:
|